افرادی که سوار بر کشتی می شوند همه قصد رسیدن به یک مقصد دارند،آنهم از یک مسیر مشخص. اما در زندگی خانوادگی مسیر هر فرد برای رسیدن به تکامل فردی با دیگری متفاوت است ضمن اینکه مقصد هر یک نیز تفاوت دارد. حتی هدف هر فرد برای وارد شدن به زندگی خانوادگی نیز میتواند با دیگری متفاوت باشد.
هدف از ازدواج چیست؟ ادامه ی نسل،رسیدن به تکامل فردی، رسیدن به آرامش، ارضا نیاز جنسی و غیره.
و اما سکاندار کشتی فردی است که در کشتی رانی از همه واردتر است، فردی است که علم دریا دارد حال میتواند مرد یا زن باشد.سکاندار کسی است که برای راندن کشتی از همه شایسته تر است. سوال این است که آیا صرف داشتن آلت جنسی مردانه فرد را لایق سکانداری کشتی میکند؟!
دردناک خواهد بود اگر مجبور شویم اعتراف کنیم برخی از روانشناسان ما نه یک اندیشمند بلکه بازمانده ی قبایل آلت پرست بدوی هستند! همانها که آلت بزرگی از جنس سنگ یا چوب می ساختند و آن را بر شانه ها حمل میکردند و در مقابلش سر تعظیم فرود می آوردند!
اداره ی زندگی خانوادگی جنبه های گوناگون دارد. در زندگی زناشویی گاهی نیاز به مدیریت مالی است گاهی نیاز به مدیریت عاطفی است و غیره..
جالب است به این نکته توجه کنیم که هیچ انسانی نه زن و نه مرد قادر نیست در همه ی زمینه ها شایسته باشد. هر فردی جدا از جنسیت شایستگی هایی دارد. در زندگی خانوادگی لازم است که از شایستگی هر فرد در جای مورد نیاز استفاده شود.
شاید تعلیمات این عزیزان در یکصد سال قبل که زنان رو به رشد و پیشرفت اجتماعی نبودند میتوانسته مفید باشد اما در زندگی امروزی که زنان رو به رشد هستند و در بسیاری از زمینه ها شایستگی بیشتری از مردان کسب میکنند این تعلیمات فقط میتواند باعث دور کردن جوانان از امر مهم ازدواج شود.
اگر بنا باشد در هر خانواده ای و در هر زمینه ای مرد سکاندار باشد لازم است که زنان برای ازدواج مردی را بیابند که در همه ی زمینه ها از آنها شایسته تر باشد و آیا در دنیای امروز، یافتن چنین مردی راحت است؟ البته که خیر.پس دختران ما چطور ازدواج کنند؟ بله،به من بگوئید دکتر شیری! دختران ما چگونه ازدواج کنند؟ آبا طبق نظر شما بهتر نیست برای یافتن شوهر مناسب از شایستگی خود بکاهند؟! کمتر درس بخوانند؟! کمتر مطالعه کنند و کمتر در آمد داشته باشند؟! تا بلکه شوهری بیابند؟! آخر این چه توصیه ای است که به دختران می کنید؟آنهم در روزگاری که زنان به سرعت در حال پیشرفت هستند؟
به من بگوئید چه اشکالی دارد که در خانواده گاهی مرد و گاهی زن هر کدام بر مبنای شایستگی خود سکاندار باشند؟ چه اشکالی دارد که زنی که از لحاظ مدیریت مالی قوی تر است با مردی ازدواج کند که مثلا از لحاظ عاطفی شایسته تر است؟ا
این روانشناسان مرا یاد مادربزرگم می اندازند که می گفت: ننه جان مرد باید یک پله از زن بالاتر باشد!
مادر بزرگ من از دنیا رفته است و نوه های او در راه یافتن مردی که از آنها یک پله بالاتر باشدمجرد مانده اند!!گاهی سر قبر او می روند و می پرسند: ننه جان وقت آن نشده که بتوانیم با مردی ازدواج کنیم که نه لزوما در همه ی زمینه ها یک پله بالاتر از ما بلکه گاهی پایین تر و گاهی مساوی باشد؟
اگر جوانان ما نیازمند چنین تعلیماتی هستند میتوانند پای کرسی مادر بزرگهایشان بنشینند! چه نیازی است که وقت و پول خود را هدر بدهند و در این کلاسهای روانشناسی شرکت کنند؟!
متاسفانه برخی از صاحب نظران ما در روانشناسی نه یک روانشناس آگاه بلکه موج سوارانی هستند که سوار بر موج روانشناسی به قصد کسب ثروت و شهرت آمده اند و چقدر بی گناهند جوانانی که با این تعلیمات از ازدواج باز میمانند و یا دخترانی که به امید ازدواج شایستگی خود در سکانداری را مخفی میکنند تا بلکه بتوانند مردی یک پله بالاتر بیابند!
چقدر غم انگیز است سرنوشت دختران ما که با این تعلیمات زندگی خود را آغاز میکنند و غم انگیزتر سرنوشت نسل بعدی است...